سالها بود که در این روستا دیگر جشنی برپا نمیشد؛ نه خبری از شادیهای برداشت محصول بود و نه رقص چوب و کشتی پهلوانی، فقط خاطرهاش زنده بود.

همشهری آنلاین: تنها قدیمیترها که تصاویر آن روزهای خوش را در ذهن داشتند، برای جوانها چیزهایی تعریف میکردند اما حالا اهالی روستا که خطر فراموشی رسوم و فرهنگشان را احساس کردهاند، چند سالی است به فکر افتادهاند تا در کندلوسی که برای هر مناسبتی، بهانهای برای شادی داشت، فِردینِماشو را زنده کنند. حالا خون فِردینِماشو را در رگهای دیارشان جاری میکنند تا در این روستا که اعتقاد دارند روزگاری گذرگاه رستم بوده، مانند رستم بر لشکر غم بتازند و همه دشواریهای زندگی را در شادی جشن محو کنند.
در روستای کندلوس که در ۷۵ کیلومتری جنوبشرقی نوشهر در استان مازندران است، از پنج سال پیش جشنی باستانی به نام فردینماشو برپا میشود که ریشه در اعتقادات و تاریخ پر فراز و نشیب طبرستان قدیم دارد و حالا بعد از سالها فراموشی، باز برای مردم روستا جان گرفته است.
با اینکه از آمدن سیل و ویرانیاش مدت زمان زیادی نمیگذرد اما مردم روستای کندلوس امسال هم فردینماشو را برگزار کردند؛ جشنی که به گویش مازندرانی معنای «فروردین ماه شد» میدهد. اینکه چرا مردم کندلوس جشن آغاز فروردینماه را در نیمه مرداد میگیرند، برای خودش داستانی دارد.
هنوز به روستا نرسیدهایم، صدای ساز میآید؛ سورنا و دهل. انگار میخواهند خبر مهمی را به گوش مردم برسانند که این موقع شب سکوت کوهستان را شکستهاند، اما همه میدانند که فردا، روز جشن است. از همین حالا کندلوسیها در پوست خود نمیگنجند و طاقت صبر تا فردا صبح را ندارند و با سازهایشان به پیشواز رفتهاند.
از «جهانشیر شیخالاسلامی»، عضو شورای روستای کندلوس که به استقبالمان آمده، دلیل شادی امشب را میپرسیم، میگوید: «مردم از ذوق جشن فردا، امشب پیشواز رفتهاند. در این چند سالی که به همت خود مردم، جشن فردینماشو برگزار میشود، از چند روز قبل شور و شوق زیادی بین اهل روستا میافتد. انگار برای عروسی فردا حنابندان گرفتهاند.»
در میانه تاریخ و طبیعت
دیروقت است که به کندلوس میرسیم، دهکدهای با درختان بلند و سرسبز و خانههای کوچک با سقفهای چوبی شیروانی. اینجا در منطقهای که قدمت زیادی دارد و از نخستین سکونتگاه منطقه مازندران بوده طبیعت و تاریخ به هم گره خورده است. کوههای سبز و بلند، کندلوس را در برگرفتهاند وکوچههای سنگفرش، دیوارهای کاهگلی و خانههای قدیمی با پنجرههای مربعی و قدی چوبی که سینهکش کوه را گرفتهاند، تا بالا رفتهاند. اینها آدم را صدها سال عقب میبرد. به لطف بازسازیهایی که خود مردم و سازمان میراثفرهنگی در این چند ساله در روستا انجام دادهاند، حال و هوای روستا مثل همان رویایی است که از روستاهای شمالی ایران در ذهنمان نقش بسته.
شیخالاسلامی راست میگفت، خوشحالی را در چشم کوچک و بزرگ میشود دید. انگار کندلوس روزها را یکییکی شمرده تا امشب هم برود و فردا صبح همه آنها که یک سال قبل، کندلوس را ترک کرده بودند، برای فردینماشو برگردند؛ چه کندلوسیها و چه آنها که از بیرون آمدهاند. «عمو افراسیاب» با پِسپِسی (سورنا) و «شاهرخ» با دهلاش همان ملودیهای سنتی مازندرانی را میزنند.
تماشاچیها دورتادور میدانچه کوچک کندلوس روی سکوهای سنگی و کاهگلی نشستهاند و دست میزنند. دختربچههای شش، هفت ساله لباس سنتی بر تن با صدای سازها، تنشان را تکان میدهند و به هم میخندند. هر چند دقیقه یک قطعه موسیقی تمام میشود اما سورنازن بلافاصله پیشدرآمد آهنگ بعد را آغاز میکند؛ یک ملودی آرام و کمی هم غمانگیز، اما چند ثانیه بعد موسیقی شاد میشود و دهل هم کارش را از سر میگیرد و باز کفزدن و رقص کودکانی شروع میشود که حالا خجالتشان ریخته. طرف دیگر، بساط آش فردا به راه است.
فاطمه خانم و چند زن دیگر کنار دیگ بزرگی هیزم جمع میکنند تا آش فردا به موقع آماده باشد. ۵۰ سال را دارد و به سختی فارسی حرف میزد، میگوید: «مردم خودشان پول جشن را جمع میکنند، هرکس در حد توانش پول میدهد. ما زنها هم از چند شب پیش «بادونه» پختهایم و با «پورساخ» فردا به مردم میدهیم. هر محله هم آش خودش را میپزد.»
بادونه و پورساخ شیرینی محلی مردم اینجاست که نشانههایی از ایام شادی است. از رعنای هفت ساله که کنار آنها ایستاده از فردینماشو میپرسم، میگوید: «فردا یه عالمه شیرینی و شربت میخوریم، آش میخوریم، ساز میزنند، من لباس عروس میپوشم و سوار اسب دور ده میچرخم.» لحظهشماری رعنا برای رسیدن به فردا را از حرفهایش میشود فهمید.
مردم آنقدر گرم آمادهکردن بساط مراسم فردا هستند که کمتر کسی فرصت صحبت از تاریخچه فردینماشو دارد اما فرهاد جلالی کندلوسی ـ مدیر مرکز فرهنگی هنری پارپیرار ـ از بانیان برگزاری این جشن است و میداند که حدود ۳ هزار سال پیش فردینماشو در این منطقه برگزار میشده، آنهم نه در فصل تابستان؛ «فردینما یعنی همان فروردینماه و فردینماشو یعنی فروردینماه شد.»
اما اینکه چرا جشن فروردین را در نیمهمرداد میگیرند، ماجرایی برای خود دارد. به گفته جلالی کندلوسی، سالها قبل مانند جشنهای تیرگان، نوروزبل و یلداشو، فردینماشو هم سر جای خودش یعنی اول فروردینماه برگزار میشد؛ «همان زمانهایی که تقویم طبری مبداء گاهشماری برای مردم طبرستان بوده، همان مردمی که در شمال کوههای البرز تا دریای مازندران ساکن بودند.» تقویم طبری کاملا شبیه تقویم خورشیدی است، غیر از آنکه سال کبیسه ندارد، برای همین هم این تقویم هر چهار سال، یک روز از تقویم خورشیدی جلو میافتاد. طی سالها این فاصله بیشتر شد تا اینکه این فاصله به ۱۳۵ روز میرسد.
یعنی سالی که فردینما به نیمه مرداد میافتد و مردم باز هم جشن را به افتخار آغاز بهار میگیرند. جلالی کندلوسی میگوید: «حالا دیگر فردینماشو در نیمه مردادماه جای ثابتی پیدا کرده. جالب است که دیگر همه جشنهای طبری هم با همین اختلاف جابهجا شده و ثابت ماندهاند؛ مثل جشن تیرگان که تاریخ اصلیاش تیرماه است و حالا در آبانماه آن را برگزار میکنیم.»
جشنی پس از ویرانی سیل
کسی منتظر دیگری نمیماند تا جشن را گرم کند؛ همه در میداناند؛ هم بازیگرند و هم تماشاچی. این شاید مهمترین تفاوت فردینماشو با جشنهای دیگر باشد. نوازندهها کوچه به کوچه راه میافتند و مردم را به شادی دعوت میکنند. از کوههای پردرخت اطراف باد خنکی به کوچههای کندلوس افتاده. از سر همین کوچههای شیبدار میشود تا ته کوچه و سقف خانهها را دید.
پایین کوچه را که نگاه کنی، کمکم سر و کله اهالی و مهمانها پیدا میشود. از کنار دیوارهای کاهگلی کوچهها و حصار کوتاه چوبی خانهها، بالا میآیند. هیچ اندوهی، در هیچ چهرهای نیست. انگار نه انگار که همین چند شب پیش، سیل در و دیوار زندگیشان را با خود برده و تا چند روز پیش گاو و گوسفند و مرغ و اسبی داشتند که روزیشان را میداد و حالا زیر گل و لای، پایین دست رودخانه مدفونند.
همه میخندند، مثل هم؛ پولدار و فقیر، شهری و روستایی. با آنکه سه روز پیش در کندلوس و کجور سیل سختی آمده اما مردم حاضر نشدند که مراسم را تعطیل کنند. آثار سیل چند روز پیش را میشود روی پرچین و دیوار خانههای حاشیه رودخانه دید. آقای شیخالاسلامی میگوید: «امسال سیل، مراسم را تحتتاثیر قرار داد و مردم، گرفتار رسیدگی به آسیبها بودند.
هر سال خَر پُلیس، چیپلک مارکا و سیکلکا هم بازی میکردند و برای عروس کوچک کندلوس هم جهاز درست میکردیم ولی امسال نشد. البته خدا را شکر که دل مردم باز هم به بهانه این جشن شاد است.» برای گشتن روستا باید همراه نوازندهها رفت که بدون خستگی طبل و سورنا مینوازند. در میدان پایینتر، پیرمردی با لباس سنتی به جمع نوازندهها اضافه میشود. لاغر است و با آن چوب بلند بر «تِلوم» میکوبد. تلوم، بشکهای چوبی است که در آن دوغ و کره محلی میگیرند، اما انگار میشود از آن استفاده هنری هم کرد.
کمی آنطرفتر دو استادکار مسن «کَلِه چو» میسازند. کله چو یا همان کلبه چوبی، خانهای است که از چوب میساختند و سالها در کندلوس دوام داشت. به گفته یکی از استادکارها این خانهها در برابر زلزله و گرما و سرما از هر چیزی مقاومترند. جمعیت، همراه با موسیقی از محلهای به محله دیگر میروند.
در هر محله آشی پختهاند. اینجا «دوآش» یا همان آش دوغ را «خاله راضیه» نذر فردینماشو کرده است. آشی از دوغ و سبزیهای خوشعطر روستایی و البته بدون حبوبات. همه دور دیگ آش جمع میشوند و آنقدر آش خوشمزه است که فعلا صدای ساز هم نمیآید و اهالی دور هم، خوش و بش کنان آش میخورند. دختر و پسربچه کوچکی هم با لباسهای عروسی محلی صف ایستادهاند تا آش بگیرند. جلالی میگوید: «پای تلویزیون و رسانههای تازه به اینجا هم باز شده.
دیگر عروسیهای اینجا را هم در تالار و با ارکستر برگزار میکنند، با لباسهای شهری و نه لباسهای محلی و سنتی. این عروس و داماد کوچک، نماد سالهای دوری هستند که فردینماشو را روز خوشیمنی برای عروسی میدانستند. به همین خاطر ما اصرار داریم این زوج کوچک همیشه در مراسم باشند تا جوانها فراموش نکنند که عروسیهای سنتیشان چگونه بوده.»
یک کشتی و این همه داور
عروس و داماد کوچک تنها بخش فردینماشو نیست که در هر شرایطی جزو مراسم است، کشتی محلی هم هر سال برگزار میشود که هیجانانگیزترین بخش مراسم کندلوسیهاست. سازها که شروع به نواختن میکنند دو نفر وسط میآیند تا به قول خودشان «کِشتی» بگیرند، این کشتی داوری ندارد و همه تماشاگران، داورند. هرکس بتواند زیر خم طرف مقابل را بگیرد و بلند کند یا کاری کند که او دستش را بر زمین بگذارد، برنده است.
یک پیرمرد و یک جوان، هر دو با لباس محلی به تن برای هم رجز میخوانند اما نه به کلام. به هوا میپرند و بعد دست به زمین میزنند. روی هم را که بوسیدند کشتی آغاز میشود.
روبهروی هم دولا میشوند و با یک دست ثابت و دست دیگر که مرتب عقب و جلو میرود برای هم تیش میکشند، یعنی همدیگر را برانداز میکنند. این کار چند دقیقهای طول میکشد تا اینکه پیرمرد در یک چشم به هم زدن جوان را از زمین میکند و آرام زمین میزند؛ او پهلوان امسال کندلوس است. مردم با فریاد و سوت و کف برنده را تشویق میکنند.
برنده مقابل هرکس که شادباش به او میدهد به هوا میپرد و با این حرکت یادآوری میکند که برنده است. پولها که جمع شد، پهلوان میدان کمی از آن را در جیب مطربها میگذارد و موسیقی شاد از سر گرفته میشود. برنده و بازنده وسط میدان، محلی میرقصند.
رقصشان همین تکانهای ساده و پریدنهای کوتاه است، گاهی با چوب و گاهی هم بدون آن. مراسم قبل از ظهر تمام شده و جمعیت پراکنده شدند. جمعیت خیلی بیشتر از آن تعدادی است که اول صبح بالای روستا جمع شده بودند اما آقای شیخالاسلامی میگوید: «مردم خیلی بیشتر از اینها برای فردینماشو میآیند؛ اصل مراسم بعدازظهر است.»
کاروان شادی
کنجکاوی برای فهمیدن اینکه جشن بعدازظهر چقدر مفصلتر از صبح است، انتظار سه، چهار ساعته را شیرینتر کرده است. از گرمای ظهر کندلوس گذشته و هوا رو به خنکی میرود.
این بار نوازندهها از پارک تازهساخت روستا میآیند. صدای سازشان که بلند میشود مردم باز هم جمع میشوند، حالا جمعیت خیلی بیشتر از صبح است. بیشتر از ۳۰۰ نفر اینجا جمعاند. جوانترها هم خجالت را کنار گذاشته و لباس محلی پوشیدهاند. جمعیت سر هر کوچه که میرسد، سورنازن سرش را داخل کوچه میکند و چندثانیهای مینوازد، مردم را خبر میکند تا به کاروان فردینماشو بپیوندند. کارهای صبح باز هم تکرار میشود؛ در میدان اصلی گرد میآیند، آش میخورند، کشتی میگیرند و پایکوبی میکنند اما این تمام مراسم عصر نیست.
شیخالاسلامی که حالا لباس محلی تن کرده سوار بر اسب از یک طرف میآید و در آنطرف میدان، رعنا همان عروس کوچک را سوار اسب میکند.
مردم سوارکار را تشویق میکنند و از آنجا به بعد عروس پیشقراول مراسم است. بر سر عروس، گلاب و برنج میپاشند. برنجی که نماد برکت و نعمت است و گلابی که آرزوی سلامتی و طراوت برای عروس میکند. جلوی بعضی خانهها اسفند دود کردهاند، بعضی از جلوی همان خانه، سیب، انار یا سکه برای عروس میاندازند که این هم رسمی است دیرینه.
جمعیت در محله «درزی کلا» بار دیگر میایستند و آش میخورند. آش ترشی که با قرهقوروت و سبزی و حبوبات پختهاند. حالا دورزدنهای کاروان دیگر تمام شده و جمعیت به تماشاخانهای که داخل پارک است باز میگردند.
پایان مراسم است و وقتش شده که منصور عبداللهی، خواننده محبوب این روستا به مازندرانی تصنیفی بخواند. مردم او را با دستزدن همراهی و بخشهایی را که بلدند با او تکرار میکنند: «اَمسال لاشَکی صحرا لاله زاره/ مستی بلبل دارِ سر بیقراره / کَکی بودبود کِریلا وَچه ماره / هرکی عاشق بو کَکی وی براره / کَرموزی چَردَ وَزوئه بهاره / فَرخینی سِرِ گِسَن وَرِ ماره / پوستخَنی ماست و کره برقراره / سردویی بَچااو تی انتظاره» که معنیاش میشود: «امسال صحرای روستای لاشک لالهزاره/ بلبل بالای درخت بیقراره/ فاخته(کوکو) میان صخرهها بچه داره/ هرکس عاشق باشد کوکو برادرشه/ درخت کرموزی (نوعی بلوط) برگ داده که بهاره/ در گوسفندسرای محله فرخین گوسفندی بچه داره/ در محله پوستخنی ماست و کره برقراره/ آب چشمه خنک منطقه سردو در انتظارته».
پس از آوازخوانی و خوشوبش با آشناهای قدیمی، وقت خداحافظی است. مهمانها آماده رفتن شدهاند. حالا وقت خوبی است تا کندلوس را از نزدیکتر دید. در خانهای باز است و با اجازه و تعارف صاحبخانه وارد میشویم. شب شده و فقط نورهای زردی که از پنجرهها به بیرون تابیده، کوچه را کم و بیش روشن میکند. کمکم کندلوس خسته از یک روز جشن و شادی به خواب میرود؛ به امید آنکه فردینماشو سال بعد را باشکوهتر از امسال برگزار کند، بدون وحشت سیل و ترس از خشکسالی.
کد خبر 773597 منبع: سرزمین من
-
قدرت خارق العاده بزرگترین عقابی که در ایران زیست میکند | این عقاب غولآسا توانایی بلند کردن یک کودک سه ساله از روی زمین را دارد
-
بهشت پرندگان؛ جزیرهای در ایران
-
تصاویر | پرندگان مهاجر در جزایر اطراف بوشهر
-
جشن بهار؛ وسط تابستان
-
اولین تصاویر محمد صادقی پس از بازداشت در منزلش در شرق تهران
-
حمله خونین به یک بسیجی در تبریز
-
واکنش به خبر سفر هیات ایرانی به افغانستان برای گرفتن حقابه؛ بیحساب و کتاب بود | معاهده هیرمند ضمانت اجرایی ندارد | چاره چیست؟
-
جرمانگاری مصادیق بدحجابی و کشـف حجاب در کمیسیون قضایی مجلس | تفکیک بدحجابی از کشـف حجاب، ترویج بدحجابی، برهنگی و بیعفتی
-
تصویر خبرساز محمد صادقی در حال فرار از دست نماینده دادستانی
-
مادهای که خوردن آن از نان شب هم واجبتر است
-
تصاویر آزمون ورود به حوزه علمیه قم ؛ از داوطلبان طلبگی تا مراقبان روحانی
-
مادهای که خوردن آن از نان شب هم واجبتر است
-
تصاویر لحظات پایانی شاهکار والیبال ایران | والیبالیستهای ایران قهرمان جهان شدند
-
تصاویر سلفی آخرین انسانهای روی زمین از دید هوش مصنوعی
-
حمله خونین به یک بسیجی در تبریز
-
توافق بزرگ استقلال و نکونام با یک ستاره | جانشین محبی یک گام تا استقلالی شدن
-
زمان حضور عزت اللهی در ایران مشخص شد | تصمیم مهم در خصوص پیشنهاد پرسپولیس و استقلال
-
انتقال بزرگ طارمی با ورود ناگهانی ایجنت رونالدو | بمب آسیایی در راه تیم پرافتخار اروپا
-
کاپیتان ملی پوش با استقلال سفید امضا کرد | قرارداد دو ساله بسته شد
-
برباد دهندگان جام در استقلال دوباره به هم رسیدند | زوجی که قهرمانی را به پرسپولیس داد
-
آشنایی با شکار بعدی نکونام | رقیب سرسخت استقلال برای جذب ستاره لیگ